آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (اصطلاح زورخانه) مرشدی زورخانه. تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی. (فرهنگ فارسی معین) : با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری. محسن تأثیر (از فرهنگ فارسی معین)
آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (اصطلاح زورخانه) مرشدی زورخانه. تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی. (فرهنگ فارسی معین) : با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری. محسن تأثیر (از فرهنگ فارسی معین)
آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (زورخانه) مرشدی زورخانه تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی: با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری. (محسن تاثیر)
آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (زورخانه) مرشدی زورخانه تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی: با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری. (محسن تاثیر)
سوار مجرب. سوار آزموده. (فرهنگ فارسی معین) ، بهادر نامدار و مشهور. (ناظم الاطباء). کهنه کار در جنگ. جنگ آزموده. (فرهنگ فارسی معین) ، سرآمد پهلوانان. (آنندراج) : ای تا ابد از کهنه سواران تو مریخ وی از ازل از پیر غلامان تو کیوان. سنجر کاشی (از آنندراج). ، (اصطلاح زورخانه) مرشد زورخانه. کسی که تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی دهد. (فرهنگ فارسی معین) : آفرین باد به گفتار خوش کهنه سوار آن پسرخواندۀ پریای ولی در همه کار. میرنجات (از فرهنگ فارسی معین). ، آنکه کارآزموده و مجرب باشد. (ناظم الاطباء). بسیار ماهر و زرنگ: از آن کهنه سوارهاست. (فرهنگ فارسی معین)
سوار مجرب. سوار آزموده. (فرهنگ فارسی معین) ، بهادر نامدار و مشهور. (ناظم الاطباء). کهنه کار در جنگ. جنگ آزموده. (فرهنگ فارسی معین) ، سرآمد پهلوانان. (آنندراج) : ای تا ابد از کهنه سواران تو مریخ وی از ازل از پیر غلامان تو کیوان. سنجر کاشی (از آنندراج). ، (اصطلاح زورخانه) مرشد زورخانه. کسی که تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی دهد. (فرهنگ فارسی معین) : آفرین باد به گفتار خوش کهنه سوار آن پسرخواندۀ پریای ولی در همه کار. میرنجات (از فرهنگ فارسی معین). ، آنکه کارآزموده و مجرب باشد. (ناظم الاطباء). بسیار ماهر و زرنگ: از آن کهنه سوارهاست. (فرهنگ فارسی معین)
سوار مجرب سواره آزموده، کهنه کار در جنگ جنگ آزموده، (زورخانه) مرشد زورخانه کسی که تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی دهد: آفرین باد بگفتار خوش کهنه سوار آن پسر خوانده پریای ولی در همه کار. (گل کشتی)، بسیار ماهر و زرنگ: از آن کهنه سوار هاست
سوار مجرب سواره آزموده، کهنه کار در جنگ جنگ آزموده، (زورخانه) مرشد زورخانه کسی که تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی دهد: آفرین باد بگفتار خوش کهنه سوار آن پسر خوانده پریای ولی در همه کار. (گل کشتی)، بسیار ماهر و زرنگ: از آن کهنه سوار هاست